نیا باران،زمین جای قشنگی نیست!
من از جنس زمینم،خوب می دانم که گل در عقد زنبور است!
اما یک طرف سودای بلبل،یک طرف بال وپر پروانه را هم دوست دارم.
نیا باران،پشیمان می شوی از آمدن!در ناودان ها گیر خواهی کرد...
من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است،و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک هدیه می دادند!
در اینجا قدر مردم را به"جو"اندازه می گیرند!
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان دربه در اندازه می گیرند!
نیا باران،زمین جای قشنگی نیست...
بیزارم از این زیستن،
از این خون دل خوردن و به جبر خاموش ماندن.
از این زیستن بیهوده،در پشت دیوارها ومیله ها،با ستوه آمده ام.
از تکرار این روزهای تار وبی امید،که در نگاه رنگ پریده اشان،
جز حدیث مرگ دل،چیزی نمی خوانم.
و این شب های تیره وپرملال،که در سکوت مبهم و پایان ناپذیزشان،
هزار درس از ارزوهای برباد رفته،نخوانده دارم،به تنگ آمده ام.
از این گردش عبث و متواتر عمر خویش،
که هر شبش آبستن یلدا روزی است که با طلوعش،
بیشمار درد خفته ی دل را بیدار می کند،
و هر روزش زاینده ی یلدا شبی است که با آمدنش،
بسیار غم از ره رسیده را به دل می نشاند،خسته شده ام.
آری....
از زاد و ولد سنجـآق شده : شعر زندگی,فردین کرمی, ادامه مطلب
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان همــہ
چـے و
آدرس
sahel.yasi.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.